احتمالاً این مصرع از #حافظ را شنیده‌اید که:
«تا راهرو نباشی کِی راهبر شوی»

کلمهٔ راهرو در اصل به‌معنی «راه‌رَونده» بوده است و نقش دستوری‌اش هم صفت فاعلی مرخّم.
اما این کلمه در زمانهٔ ما به معادلی برای #کوریدور تبدیل شده و نفش دستوری جدیدی (اسم مکان) هم گرفته.

#فارسی

کجاست همنفسی تا به شرح عرضه دهم
که دل چه می‌کشد از روزگار هجرانش

#حافظ

Time is over !
بوی بهبود ز اوضاع جهان می شنوم...
#حافظ
#shit #bullshit #country #nation #nationalism #flag #blazon #country #government #war #corruption #cruell #weapon #combat
#anti_war #anti_racism #anti_nationalism #universalism #peace #time #clock #sand_clock

در تیره‌شبِ هجرِ تو جانم به لب آمد. #حافظ

مباش در پی آزار و هر چه خواهی کن
که در شریعتِ ما غیر از این گناهی نیست

#حافظ

نخفته‌ام زِ خیالی که می‌پزد دلِ من
خمارِ صدشبه دارم شرابخانه کجاست

#حافظ

#حافظ میگه

گفته بودی که شَوَم مست و دو بوست بدهم
وعده از حد بشد و ما نه دو دیدیم و نه یک

بعله

سیلِ سرشک ما ز دلش کین به‌درنبرد
در سنگِ خاره قطرۀ باران اثر نکرد

#حافظ
#شعر
#غزل

شاهد آن نیست که مویی و میانی دارد
بنده طلعت آن باش که آنی دارد

#حافظ

ای دوست قبولم کن و جانم بستان
مستم کن و از هر دو جهانم بستان
با هر چه دلم قرار گیرد بی تو
آتش به من اندر زن و آنم بستان

#مولانا

#شعر

از هر طرف که رفتم جز وحشتم نَیَفزود
زِنهار از این بیابان وین راهِ بی‌نهایت

#حافظ

برای بار هزارم دارم آلبوم «نهال حیرت» رو گوش می‌دم و هنوز هم مثل بار اول دارم حیرت می‌کنم از این همه زیبایی!

نهال حیرت به روایتی نخستین آلبوم #راک فارسیه که گروه «اوهام» بیست و چهار سال پیش (سال ۱۳۷۸) منتشرش کرد. متن‌ها که همه غزل‌های #حافظ ـه و جاودانه است. ولی #موسیقی و تنظیمش هم همون قدر نبوغ‌آمیزه که شعرها.

بی‌نهایت لذت می‌برم وقتی می‌بینم آدما از همهٔ ذوق و انرژی‌شون برای کاری مایه می‌گذارند و نتیجه‌اش چنین چیزهایی می‌شه. دمشون گرم واقعاً.

جامِ می و خونِ دل هر یک به کسی دادند
در دایرهٔ قسمت اوضاع چنین باشد

#حافظ

یار بیگانه مشو تا نبری از خویشم
غم اغیار مخور تا نکنی ناشادم

رخ برافروز که فارغ کنی از برگ گلم
قد برافراز که از سرو کنی آزادم

#حافظ

ما زِ یاران چَشمِ یاری داشتیم
خود غلط بود آنچه ما پنداشتیم

تا درختِ دوستی بَر کِی دهد
حالیا رفتیم و تخمی کاشتیم

گفت و گو آیینِ درویشی نبود
ور نه با تو ماجراها داشتیم

شیوهٔ چَشمت فریبِ جنگ داشت
ما غلط کردیم و صلح انگاشتیم

گُلبُنِ حُسنَت نه خود شد دلفُروز
ما دَمِ همت بر او بگماشتیم

نکته‌ها رفت و شکایت کس نکرد
جانبِ حُرمَت فرو نگذاشتیم

گفت خود دادی به ما دل حافظا
ما مُحَصِّل بر کسی نَگماشتیم

#حافظ

خورشید می ز مشرق ساغر طلوع کرد

گر برگ عیش می‌طلبی ترک خواب کن!

#حافظ

بگشای تربتم را بعد از وفات و بنگر
کز آتش درونم دود از کفن برآید

#حافظ

کشش چو نَبوَد از آن‌سو چه سود کوشیدن

#حافظ

آن غالیه خط گر سوی ما نامه نوشتی
گردون ورق هستی ما درننوشتی

هر چند که هجران ثمر وصل برآرد
دهقان جهان کاش که این تخم نکشتی

#حافظ

یار مَفروش به دنیا که بسی سود نکرد
آن که یوسف به زَرِ ناسره بفروخته بود

#حافظ

یار مفروش به دنیا که بسی سود نکرد
آن‌که یوسف به زر ناسره بفروخته بود

#حافظ