ابهام و پیچیدگی نشانۀ ژرفا و غنا نیست.
بسیاری در اینباره دچار اشتباه میشوند و میکوشند از هر پیچیدگی، مفاهیم ژرف استخراج کنند.
ایشان نمیفهمند اما میپندارند که میفهمند یا میدانند که نمیفهمند اما ادای فهمیدن در میآورند.
همانطور که یک آشپز نمیتواند هر ماده غذایی را باهم ترکیب کند و به خوردِ خود و دیگران بدهد؛ کلمهها را هم نمیتوان بدون دانش و آگاهی در کنار یکدیگر چید و مفهوم و معنی را خلق کرد.
برای داشتن یک زندگی خوب لازم نیست آنچنان سختی کشید.
تکرار اصلا کار سختی نیست.
انجام مشخصِ یک کارِ مشخص، هیچ نیازی به تلاش بیوقفه ندارد.
مطمئن باشید اگر هرکاری را هزاربار انجام دهید در آن بهترین خواهید بود.
سختی زمانی معنا پیدا میکند که میفهمی برای تکرار مکررات پا به این جهان نگذاشتهای.
میفهمی نسبت به دیگران، برتر هستی و دیگران جانوران احمقی هستند که در سلول این جهان توهم آزادی دارند.
کاش پشمک هم تو ماستودون بود و میفهمید که نرفتم ورزش، میاومد پیشم، پیشیم.
از پس ویسهای رفیقم صدای گربهاش میاد. 🐈⬛
سختترین کار دنیا اینه که وقت ویرانی جلوی آدمهایی که برات مهمند، ماسک شادی بزنی به صورتت.
حتی سختتر از اثاثکشی.
#روزمره
این که دارم به دیدار دوستام تو برلین فکر میکنم یعنی ناخودآگاه دوران کرونا رو تموم شده میبینم.
خودآگاهم میگه برنامه نریز که نمیدونی پاییز چی میشه. ولی دلم میخواد بلیط بخرم و به همهشون خبر بدم که تکون نخورن اون آخر هفته تا من ببینمشون.
#روزمره
در حال ریختن پلن بی و مهلت گذاشتن برای وضعیت داغون کنونیام.
با تشکر از ربلیوس.
امروز تو علافیهای شهر به این نتیجه رسیدم که من هیچ وقت مهاجرت نکردم. خودم رو در مهاجرت یافتم.
#روزمره
این گفتمان «پس ما چی بگیم» هم بد چیزیه. که هیچ کسی که از ما قدمی جلوتره، نباید اعتراضی بکنه چون ما تو نوبت بدبختی از اون جلوتریم.
میگم لوکومتیورانها اعتصاب کردن و خواستار افزایش حقوقند. میگه پس ما چی بگیم؟ مرغ شده کیلویی فلان تومن، میوه شده بهمان...
راست هم میگه، درستش اینه که لوکومتیورانهای آلمان یه چند سال دندون رو جیگر بذارن، این برههی حساس کنونی که رفع شد و وضعیت معاشی برادران آریاییشون بهتر شد، بعد برن سراغ حق و حقوقشون.
به قول سروش صحت: بنی آدم اعضای یک پیکرند...
تو باشگاه نشستم بارون خفیفتر بشه که برم خونه، یه سری به اینجا زدم، سرم رو بالا کردم نگاهم به تلویزیون افتاد که یه بندی دارن گیتار میزنن و میخونن، یه آن مغزم رفت تهران و فکر کردم:«اوه چه باشگاهمون خفنه، ماهواره ترکیه پخش میکنه».🤦
#روزمره
دیروز سایه رو بردم تعمیرگاه، منتها رفیقمون تشخیص داد که پنچر نبست و مشکل از ونتیلشه و با یه انبر مشکل رو حل کرد. منم دیدم حالا که پولم خرج تعمیرات نشد، بعد شش سال دستکش نو خریدم، بدون چسب که هی وا بشه.
برنامهی بعدی یه دست خورجین جدید (که اون قدیمیها رو بدم تعمیر و بذارم رو سرمه برای خرید بمونه) و یه کلاه جدیده. (کلاه دوچرخه نباید بیشتر از پنج شش سال استفاده بشه چون ماوراء بنفش باعث میشه ایمنیش رو به مرور از دست بده).
#روزمره
خب دیگه من یه سری از بوقها و توتها رو مطالعهی اجمالی کردم و در حالی که «اجمالی» رو سرچ میکردم، با مقالهای دربارهی مدیریت زمان مواجه گشته، پیرهنچاک اینجا رو ترک میکنم.
#تف_به_اخبار
#روزمره
نقطات ضعفم نیمههای شب ورم میکنند و بیدارم میکنند. از درد به خودم میپیچم و فشارشون میدم تا یه کم بیحس بشن. تا سحر بشه، تو خواب و بیداری به هم میلولیم.
یه سیستان و یه خوزستان و یه دلتا و یکی از دوستام که عزیزش رو از دست داده رو تو سرم اینور اونور میبرم. گاهی میوت میکنم به کارم برسم. اغلب موفق نمیشم.
#روزمره
استاد مون با زنش اومدن دیدنمون. جدای اینکه «تو» خطاب کردن استاد خیلی برام سخت بود، کیف کردم از سلامت ذهنیشون. هنوز تو هفتاد و پنج سالگی میشه با این زن بحث سازنده کرد، تو اسمال تاک هم حتی تن به تأیید الکی نمیده و حرف خودش رو میزنه و به حرفت گوش میده. خیلی خوشایند بود این معاشرت خارج از تعارفات.
#روزمره
از این که هی به خاطر خارجی بودن و خجالتی بودن، حقم رو میخورن خسته شدم و زنگ زدم به باشگاه و همچون سلیطهای پاچهورمالیده در حدود مرزی تواناییهای زبانیاش، اعتراض کردم و تا حد خوبی نتیجه داد.
مشکل اینه که آدم حق و حقوق خودش رو نمیدونه. اونام اصلا انتظار اعتراض (اونم از یه خارجی) نداشتند، بس که سوسولند و کسی روش نمیشه بگه غلط میکنید شماره تلفن خونه مون رو بیاجازه سیو میکنید.