تو سایت قطارهای #مونیخ و حومه، یه نقشه بود (هست !) که همهٔ قطارها رو به طور لحظهای هر جای مسیرشون که باشن نشون میده. نقشهٔ امروز این شکلیه، ببینید چند تا #قطار میتونید تو مسیر پیدا کنید 🤨
راهنمایی: نقطههای سفید کوچولو روی نقشه ایستگاهها هستن. قطارها رو با نقطههای بزرگ سبزرنگی نشون میدن (میدادن!) که روی خطها حرکت میکنن.
#طوفان #زابینه_هوریکانیان #قطار #مونیخ
این مقاله رو (دربارهٔ مدیریت فرایند توسعهٔ نرمافزار) امروز صبح تو #قطار خوندم و به قول آقای اسلامی ندوشن، سراچهٔ ذهنم آماس کرد! واقعاً بهروزرسانی شایستهای بود برای دیدگاههای سال ۱۹۸۶.
Yes silver bullet
https://blog.ploeh.dk/2019/07/01/yes-silver-bullet/
البته مقاله برای کسایی هست که قبلاً مقالهٔ کلاسیک No Silver Bullet رو خوندن.
من #روزانه باید یه خط مترو و یه خط #قطار بگیرم تا برسم سر کار. متروی امروزم وسط راه خراب شد و تو یکی از ایستگاهها گیر کرد.
من هم امروز یه دورهٔ آموزشی از طرف شرکت دارم که فکر کنم خیلی هم گرون باشه (البته من که پولش رو ندادم ولی وقتی پولش زیاده حساسیت مدیریت برای این که سر وقت حاضر باشم بالاست!) و شدیداً نگران بودم که سر وقت بهش نرسم. و با تأخیری که مترو داشت، مطمئن بودم که نمیرسم.
همین الان آقایی که کنارم تو #قطار نشسته، از مأمور کنترل بلیط (که بلیط ایشون رو گذاشت توی دستگاه و چک کرد) خواست که سیاست محرمانگی (privacy policy) و شرایط دقیق کار با دادههای کارتش رو (terms of use) بهش بگه.
مأمور بلیط قطار هم خیلی دقیق بهش توضیح داد که چه اتفاقی با دادههای ایشون میافته، و من تو هوا تصور کردم که یک چک باکس ظاهر شد و آقای مسافر روی علامت «میپذیرم» (I agree) کلیک کرد و همه چی به خیر و خوشی گذشت.
به همین سوی چراغ قسم که الان این اتفاق افتاد.
#حریم_خصوصی #آلمان #روزانه #قطار
پس شاید این آدمایی که صبحها تو #قطار میبینم که مثل برج زهرمار به زمین و زمان اخم کردن، فقط مشکلشون اینه که هنوز صبحونه نخوردن 🤔
گشنمممممممه!
تازگیها وزارت دادگستری #آلمان تو ایستگاههای #قطار تبلیغ گذاشته. نمیدونم هدفشون چی بوده، این که مردم رو ترغیب کنن که بیشتر برن دادگاه آیا؟! 😁🤔
حالا ولی تبلیغش خیلی جالبه. روش از طرف وزارت دادگستری آلمان نوشته: «ما همان عشقی هستیم که پابرجا میماند، و ملتی که همراهش میآموزد.»
تو عکسش هم دو تا مرد هستن که با لباس شیک دارن همدیگر رو میبوسن و آدمهای پشت زمینهٔ عکس که خوشحالن و برای این دونفر دست میزنن، یعنی احتمالاً مربوط به جشن ازدواج یک زوج همجنسگراست.
امروز تو راه برگشتن از کار بالاخره همکار پاکستانیام رو تو #قطار دیدم و گرفتمش به حرف. نیم ساعت تمام کل قضیهٔ #کشمیر رو با کلی جزئیات تاریخی برام توضیح داد. البته خودش یادآوری کرد که قضیه رو از دید یک پاکستانی مسلمون داره بهم میگه و روایت هندیها از ماجرا قاعدتاً باید خیلی فرق کنه. ولی باز هم خوشحالم که دستکم متوجه بخشی از ماجرا، و البته جنبهٔ حساس انسانیاش، شدم.
#روزانه #سیاسی
قرار بود این قطاری که من الان توشم توی اون ایستگاهی که من میخوام نگه نداره و من باید میرفتم یه ایستگاه دیگه و از اون جا با مترو میرفتم. همهٔ اینها رو دیشب تو سایت قطارهای شهری مونیخ خوندم. حتی فکر کنم بلندگوی قطار هم چند دقیقه پیش همین رو اعلام کرد. ولی الان متوجه شدم #قطار تو ایستگاه همیشگی نگه داشت. من هم اصلاً به روی خودم نیاوردم و پیاده شدم 😆
#روزانه
چند وقت پیشها، بعد از این که برای یک رانندهٔ #قطار از دور دست تکون دادم که راه نیفته که من بتونم سوار شم و اون هم لطف کرد و برام موند، موقع پیاده شدن دوباره ازش تشکر کردم. یعنی روی پلهبرقی بودم که از دور لبخند زدم و دستم رو به نشانهٔ تشکر براش بردم بالا. گل از گلش باز شد :flow:، از خوشحالی تقریباً از روی صندلیاش بلند شد و به سمتم خندید! فکر کنم انتظار تشکر من رو نداشت، ولی راستش من هم انتظار این همه خوشحالی رو از طرف ایشون نداشتم 😀
#روزانه #راستش_چند_روز_پیشانه
#راستش_چند_روز_پیشانه #روزانه #قطار
متروی نزدیک خونهٔ ما هر ده دقیقه میاد. یه روزایی که میام تو ایستگاه، ناگهان شگفتزده میشم که تقریباً همهٔ آدمایی که تو ایستگاه هستن دیروزش درست همونجا تو ایستگاه ایستاده بودن! تا این که یادم میاد که *من* کاملاً تصادفی همون قطاری رو سوار شدم که دیروز سوار شده بودم.
[یعنی بیشتر آدمهای اطرافم همیشه دقیقاً در یک ساعت خاص راه میافتن به سمت کار، و انگار فقط من هستم که کارم هیچ نظمی نداره و مثل نخودی بین ساعتهای مختلف جابهجا میشم و لابد برای همهٔ اون منظمها توچشم هستم!]
#مشاهده #روزانه #قطار
اینجا تو #مونیخ دیروز عصر معلوم شد که از امروز صبح تا ساعت ۲:۳۰ عصر، همهٔ خطهای مترو و تقریباً همهٔ اتوبوسها و ترامواها تو مونیخ #اعتصاب کردن 😱
من در حالت عادی هر روز یک خط مترو (معتصب) و یک خط #قطار (نامعتصب) سوار میشم و امروز صبح هم ساعت ۹:۳۰ باید سر کار باشم.
خونهٔ ما هم نزدیک ایستگاه متروست.
همین شد که امروز از خونهمون با دوچرخه رفتم تا روستای بغلی و از ایستگاه قطار اونجا با دو تا خط قطار رفتم به سمت کار. الان دیگه کمکم دارم میرسم.
یه کم ماجرا شد، ولی به خیر گذشت 😆