یکی از استادان من وقتی بخواهد بگوید فلان مطلبِ کتاب واقعاً و حقیقتاّ «خواندنی» است، میگوید فلان مطلبِ کتاب واقعاً «بوسیدنی» است.
یعنی اوج علاقهاش به آن مطلب را با این کلمه نشان میدهد.
برای هدیهٔ #معلم، برای استادمان یک سکه میخریم.
هر کداممان در حد وسعش قسمتی از پول سکه را میدهد.
اونقدر از #جادی و آموزش های رایگانش آموختم که برام جایگاه استاد و #معلم رو داره. چهره و آهنگ صداش رو اونقدر دیدم و شنیدم که انگار یکی از اعضای خانوادمه. #زندان جای آدم های #شریف نیست. امیدوارم هرچه زودتر از زندان #ضحاک آزاد بشه و نزد خانواده و عزیزانش برگرده.
#جادی_را_آزاد_کنید
#جادی #معلم #زندان #شریف #ضحاک #جادی_را_آزاد_کنید
پنجم ابتدایی بودم، معلم یکی رو برده بود یک مسئله ریاضی حل کنه نمیتونست. دونه دونه بچهها رو میبرد و اصلا یه وضع بدی ایجاد شده بود...
من و برد، از یک راهی که درس نداده بود حل کردم.
گفت درسته، ولی من یک راه حلی یاد دادم اونو بگو...
گفتم اونو بلد نیستم.
یکی خوابوند تو گوشم.
نمیدونم چرا یاد این خاطره افتادم. ولی آقای مفتاحی سگ تو روحت...
الان احتمالا سقط شدی ولی اگر ببینمت قطعا یکی میخوابونم تو گوشت.