استاد مهدی سیدی (یکی از مصححان تاریخ #بیهقی) آدمی را واقعاً خجالتزده میکنند.
از چاپ ششم کتاب اظهار خوشنودی میکنند، ولی از قیمتش اظهار نارضایتی.
و بعد برای اینکه پرداختش برای خوانندههای علاقهمند کمتر مشکل باشد، کتاب را با اسم خودشان به ناشر سفارش میدهند و صفحهٔ اولش را امضا میکنند و بعد برای سفارشدهنده میفرستند!
سالهایی که ناشر نبودم و در مؤسسات نشر کار میکردم، به یکی از ناشرانی که کارمندش بودم پیشنهاد دادم کتاب خوبی را که ویرایش جدید و کاملی از آن به بازار آمده بازترجمه کنیم. گفت که فلانی، ناشر قبلی اثر، بدهکار است و وضعش خوب نیست، بگذار همان ادیشن قبلی را بفروشد.
همینقدر آدمحسابی!
منبع:
توئیتر حسین جاوید (ناشر و ویراستار)
باورتان میشود که این نوارچسب را فقط ۶٫۰۰۰ تومان خریدهام؟
صاحب این لوازمالتحریری اجناس خرید قدیمش را بهقیمت خرید جدید نمیفروشد!
در این وانفسای اقتصادی کاسبهایی مثل او فرشتهاند.
فیستول پاره شد و صندلی رانندهٔ آژانس پر از خون شده بود.
بعداً که فارغ شدیم، زنگ زدیم و اجازه خواستیم که هزینهٔ کارواش را حساب کنیم.
گفت خودش با دست شسته است.
میتوانست دروغ بگوید و پولش را بگیرد، اما نگفت.
#صداقت و #مناعت طبعش نباید بیاجر میماند؛ بنابراین بیآنکه حرفی بزنیم، سه برابر کرایهٔ آژانس را به کارتش ریختیم.
نمیدانم کُردها غالباً همینطورند یا نه.
همراهان دو تا تخت کناریمان همگی کرد هستند.
با اینکه اولین بار است همدیگر را میبینیم، مرد و زن وقتی صدایم میکنند، «داداشی» خطابم میکنند! 😍
برخی منشیها حتی از خود پزشک هم بیشتر جوش جیب او را میزنند!
مثلاً در حالی که بیمار تلاش میکند و امید دارد که از پزشک تخفیف مختصری بگیرد، منشی یا مانع میشود یا مداخله میکند!
اما برخیهای دیگر با اینکه در مطبهای شلوغ هم کار میکنند و انتظار میرود که بعد از مدتی معمولاً نسبت به بیمار بهنوعی کرخت و بیحس بشوند، واقعاً دلسوز مریضند!
یکی از این منشیهای مهربان را همین دیشب دیدم.
وقتی فهمید پدرم دیالیز میشود، رفت با پزشک صحبت کرد تا مجبور نباشم ویزیت را هم جداگانه حساب کنم.
برخی منشیها حتی از خود پزشک هم بیشتر جوش جیب او را میزنند!
مثلاً در حالی که بیمار تلاش میکند و امید دارد که از پزشک تخفیف مختصری بگیرد، منشی یا مانع میشود یا مداخله میکند!
اما برخیهای دیگر با اینکه در مطبهای شلوغ هم کار میکنند و انتظار میرود که بعد از مدتی معمولاً نسبت به بیمار بهنوعی کرخت و بیحس بشوند، واقعاً دلسوز مریضند!
یکی از این منشیهای مهربان را همین دیشب دیدم.
وقتی فهمید پدرم دیالیز میشود، رفت با پزشک صحبت کرد تا مجبور نباشم ویزیت را هم جداگانه حساب کنم.