دوستان، این نمونهای از سختیهای کار #ویراستاری است.
در ابتدا باید آنقدر فکر کند تا منظور نویسنده را بفهمد و بعد تازه با «کمترین تغییر و تصرف» جملهٔ او را اصلاح کند.
من #ویراستار هستم.
یکی از مشکلاتم در این حرفه این است که کافی است در پیامهایم فقط یک اشتباه پیدا کنند. بیمعطلی و باور کنید با لذت (!) به رخم میکشند.
و من هر بار باید توضیح بدهم که فرق زیادی است بین وقتی که املای درست یک کلمه را نمیدانیم و زمانی که دستمان بهاشتباه روی یک کلید میرود.
تمرین #ویرایش
۱. سریاء «همسایه» گذاشته نشده؛
۲. بعد از «گرامی» باید ویرگول بیاید، نه دونقطه!
۳. تنوینِ «لطفا» باید گذاشته میشد؛
۴. «روی» باید با نیمفاصله از «به» جدا میشد، نه با فاصلهٔ کامل؛
۵. «درب» گرچه غلط نیست، اما «در» مرجح است؛
۶. بهتر است برای «در» کسره گذاشته شود تا با حرف ربط «در» اشتباه نشود؛
۷. نقطهٔ پایانی جمله باید به کلمهٔ پیشش بچسبد و نباید فاصلهای میانشان باشد.
#ویراستار #ویراستاری #فارسی #ویرایش
افاضات یک مثلاً ویراستار!
بیچاره مشتریانی که او ویراستارشان است.
«خب مگه چه اتفاقی میفته اگر گاهی استفاده کنیم
الان که در حال آزمون دادن نیستیم
یه سوال پرسیدم و جواب گرفتم
استاد که درحال تست گرفتن نیستن!
من خودم ویرایش انجام میدم
ولی خب گاهی پیش میاد از کلمات خودمانی هم استفاده کنم
به نظر من هیچ اشکالی نداره
مگر اینکه استاد بفرمایند فقط کتابی چت کنیم!!!»
#فارسی #ویرایش #ویراستار #ویراستاری
روز #ویراستار را به ویراستاران و ویرایشدوستان تبریک میگویم.
هر متنی نیاز به ویرایش دارد، مگر آنها که چنان از دل برآمدهاند که نه میشود به آنها دست زد و نه باید که دست زد.
چند سال پیش یک آشنا دستنوشتههایش را برای #ویرایش سپرد.
نظر من این بود که ارزش چاپ ندارند، اما خودش اصرار داشت.
در خصوص دستمزد توافق کردیم و کار را شروع کردم.
تمام که شد، نسخهٔ ویراسته را به دوستش داد تا نظر بدهد.
همانی را گفت که من قبل از ویرایش گفته بودم و از آنجا که به چاپ نرسید، فکر کرد لازم نیست دستمزد من را بدهد!
چون آشنا بود مجبور بودم آبروداری کنم، اما سوختم!
اوایل کارم بود.
آن روزها حمله به سند بیست و سی تازه شروع شده بود.
از قضا کتابی که برای #ویرایش زیر دستم آمده بود، در توجیه همان حملهها نوشته شده بود.
یکی دو سطر اولش را که خواندم، متوجه شدم که این کتاب حتی اگر مطالب درستی هم داشته باشد، در هر حال جهتگیرانه نوشته شده.
به سرویراستار گفتم حاضر نیستم ویرایشش کنم.
بحثمان شد و نتیجهٔ آن استعفای من در همان آغازِ کارم بود.
بعد از آن مستقل کار کردم تا مجبور نباشم هر کاری را قبول کنم.
چند سال پیش همکارم که خیلی مشغله داشت، برای #ویرایش کتابی به من رو انداخت.
توی رودربایستی قبول کردم و محتوای کتاب را هم نمیدانستم.
تقریباً به میانهٔ کتاب که رسیدم، متوجه شدم تمام این کتاب در توجیه فیلترینگ و خشونت مقدس است!
نمیتوانستم وسط کار شانه خالی کنم، اما از خودم بابت ویرایش آن کتاب نفرت داشتم.
شاید برایتان جالب باشد که تقریباً تمام دستمزد آن کتاب بابت تعمیر لپتاپم رفت و واقعاً برکت نداشت.
آرزویم این است که آن کتاب چاپ هم نشده باشد.