محل کار جدیدمون دیگه تلفن ثابت نداره و همه باید تلفن همراه داشته باشند. گزینهها:
۱. خنگفون، نوادهٔ نوکیای گوشتکوبی (۷۰ یورو)
۲. آیفون ۱۳ (۷۰۰ یورو)
#انتخاب_سرنوشتساز
#منابع_طبیعی
#کار
#کار #منابع_طبیعی #انتخاب_سرنوشتساز
دیروز نون/کیک موزی درست کردم که امروز بیارم دفتر. یه دونه امتحان کردم و به رسم همیشه که یه عیبی، ایرادی پیدا میکنم، گفتم زیادی شیرین و چسبناکه.
وقتی از ورزش برگشتم دیدم حاجی فقط یه مافین ازشون به یادگار گذاشته چون عالی بودن و میخواسته منم بدونم که خنکاش چطور میشه.
عوضش اودو برامون شیرینی شکلاتی آورده.
#وگان
#شکم
#کار
لحظاتی پیش نزدیک بود سر #کار یه ضرر چند صد هزار یورویی به تجهیزات شرکت بزنم، که خوشبختانه به لطف اون یکی if-ای که ته تابع گذاشته بودم، به خیر گذشت 😌
ولی انصافاً مقداری که همین امروز تا ظهر دور از هیاهوی جلسهها و تماس همکارها کد مفید زدم، چند هفته بود که نزده بودم.
انتظار به سر رسید و پیچگشتیهایی که تازه خریدم به دردم خورد. برای اولین بار سر کار مجبور نبودم قبل از تست کد تازهام و برای باز کردن بدنهٔ دستگاه، نیم ساعت تو کشوهای مردم دنبال پیچگشتی بگردم!
پول ابزار کارم رو از جیب خودم دادم و با این وجود از کردهٔ خود دلشادم.
RT @alisamaiee
#کار #آلمان #برلین
دوستان شرکت ما نیرو برای تیم موبایل میخواد، اندروید و آیاواس، از جونیور تا سنیور.
چون هدف بلند مدتشون اینه که diversity رو بالا ببرن، خانم ها خیلی شانس زیادی دارن که آفر بگیرن توی هر سطحی.
ریلوکیشن پکیج هم داره.
یه سری اطلاعات دیگه هم زیر این توئیت میذارم.
امروز کدی رو که نوشته بودم دورش چفیه گذاشتم، گلاب و عطر مشهد زدم بهش، سه بار از زیر قرآن ردش کردم، کپیاش کردم روی دو تا حافظهٔ یواسبی، گذاشتم روی میز، که همکارم وقتی من نیستم روی دستگاه (محصول آیندهٔ شرکت) نصبشون کنه و ببینه کار میکنن یا نه. پسفردا باید فیچرهای تازه رو تحویل واحد بغلی بدیم.
الان تازه میفهمم مادر شهید بودن چه حسی داره. لعنتی ویپیان شرکت هم الان وصل نمیشه که ببینم چند تا خمپاره به همکارم اصابت کرده 🤦♂
#کار #کدهای_پر_از_باگ_از_ویژگیهای_بارز_آن_حضرت_بود
#کدهای_پر_از_باگ_از_ویژگیهای_بارز_آن_حضرت_بود #کار
روز هومآفیس بود امروز مثلاً. به خاطر نوبت دکتری که خیلی نزدیک شرکته اومدم تو شهر. کارم که تموم شد گفتم برم یک ساعت آخر روز رو از شرکت با صندلی راحتتر و نمایشگر بزرگ کار کنم.
یه جوری با سؤالهای فنی همکارها و درخواستهای باگفیکس پای دستگاه پاگیر شدم که انگار همهشون از یک ماه پیش خبر داشتن که من امروز یک ساعت این جام و فقط خودم نمیدونستم 😂
اهالی جاوااسکریپت و پیاچپی و اندروید و iOS و کسانی که به خصوص با WebRTC آشنایی دارند نگاهی به فرصتهای شغلی در #نکستکلود بندازند بد نیست:
امروز مثل کارمندهای نمونه رفتم و در #انتخابات شورای کارگری کارخونهمون رأی دادم. اولین بارم بود.
تو شرکت ما و کلاً تو صنف ما تو آلمان شوراهای کارگری این قدر زورشون زیاده که من خیلی وقتها دلم برای مدیریت محترم (رئیسهامون) میسوزه! گاهی فکر میکنم ما کارمندها رئیسهامون رو به اسیری گرفتیم و هر چی ما میگیم باید گوش کنن! که خب تقریباً هم همینه اوضاع در واقع!
#کارگران_جهان_متحد_شوید #کار #روزانه #انتخابات
هر کاری میکنم regex رو نمیتونم از روی مثالهاش بفهمم و یاد بگیرم. بعد از دیدن کلی مثال، الگوهای regex هنوز برام مثل رشتهٔ تصادفیای از پرانتز و کروشه و نقطه و ستاره است!!
خیلی با grep و همچنین با awk راحتم، ولی جایی که فقط regex در دسترس باشه، کارم گیر میکنه! مثل امروز.
دیگه دارم مجبور میشم که برم و وقت بگذارم و مثل آدمیزاد یه راهنمای regex رو از اول (تا آخر؟) بخونم که دوباره مثل امروز گیر نکنم.
بخونم؟
یک-تابع-سیپلاسپلاس-۸۵-خطی-رو-بازنویسی-کردم-شد-۱۵ -خط-و-تازه-یکی-از-اشکالهای-قبلی-تابع -هم-رفع-شده.-
و از کردهٔ خود دلشادم.
#و_لکن_دلخوش_به_این_مقدار_نباشید #کار #روزانه
سال دیگه احتمالا این مرکز رو خالی کنیم، بریم پخش و پلا بشیم تو منطقه و بتونم از توالت جدید براتون عکس بذارم. تا اون موقع با همین باید سر کنید رفقا.
#کار
اینجام قراره بشه واحدهای مسکونی سالمندان.
امروز تو جلسهٔ کاری دونفره بین من و رئیسم، ایشون از فیلمی نام بردند و پیشنهاد کردند که من ببینمش. رایجه همچین چیزی؟
خداوندا، به این وقت عزیز که گربهها رو مجنون میکنی، همکار جدیده رو به بلوغ عقلی، رفتاری برسون. باور کن تربیت همین یه دونه کودک برامون کافیه.
#کار
نصفه شبی دارم تصمیم میگیرم با اونهمه آردی که مصرفی نداره تو خونه، هفتهٔ دیگه چه کیکی بپزم که نه کیلومتر تو خورجین دوچرخه آخ نگه.
بعد نیم ساعت تصمیم بر کیک لیمو یا سیب شد.
حالا دارم فکر میکنم به آقای جذاب گروه بغلی ، که اسمش رو نمیدونم، هم بگم بیاد یا نه.
هفتهی پیش اومد گفت ماوسپدت خیلی قشنگه. گفتم ایرانی جماعت دور و برش فرش نباشه، معذبه. گفت یه قالیچهی کوچولو زیر میز کار جا میشه. گفتم ببینم چی پیدا میکنم.
از اون به بعد هر دفعه رد میشه زیر میز کار من رو نگاه میکنه بیچاره ((:
#کار
کمکار هی وسط جلسه میگه: «درسته، دقیقاً».
حالا هیچ کس هم ازش چیزی نپرسیدهها. انگار بقیه همه میوت کردن که تایید معظماله رو بشنوند تو کاری که اصلا یکی دیگه (آقای خجالتی) کرده.
کی بزرگ میشه این؟
نکنه همکار جدیدمون هم یکی عین همین معظم باشه؟
من چه گناهی مرتکب شدم آخه؟!
آلمانیها یه کنایهای دارن که:«کسی که خوندن بلده، دست بالا رو داره».
بعد از نیم ساعت آنالیز در جستجوی سوراخ لایهی رسی، باید بگم هر کی شمردن بلده هم همینطور.
آخر هفته از دور دست تکون میده.
#کار