کتاب «راهنمای برگزاری کارسوقهای دانشآموزی» که من نوشتم به عنوان کتاب برگزیده در ویکیکتاب انتخاب شده 😁
https://fa.wikibooks.org
#کارسوق #راهنما #کتاب
اون «راهنمای برگزاری #کارسوق» رو که نوشتم هنوز هیچ جا تبلیغ نکردم، چون هنوز مطمئن نیستم چیز اشتباهی توش نداشته باشه.
ولی یه دوست عزیز قدیمی دارم که کوهی از تجربهٔ برگزاری و هماهنگی کارسوقهای دانشآموزی داره. بعد از پنج شیش سال باهاش تماس گرفتم و ازش خواستم چیزی رو که نوشتم بخونه و نظر بده. اگه از اون جوابی رسید یه کم بیشتر برای راهنما تبلیغ میکنم 😀
ولی نکنه دارم زیادی #مته به #خشخاش میگذارم؟ 🤔
گفته بودم که نوشتن کتاب «راهنمای برگزاری #کارسوق برای دانشآموزان» رو تموم کردم. ولی خب هنوز یه چیزهایی مونده که دوست دارم بهتر بشن. هر چی که تا الان به ذهنم میرسه رو تو صفحهٔ بحث کتاب نوشتم. امیدوارم خودم یا شما یا دیگرانی که تجربهٔ برگزاری کارسوق دارند بتونیم تکمیلش کنیم.
@isolatedvan
برای کسی که بخواد #کارسوق برگزار کنه باید (یعنی امیدوارم!) که کاربردی باشه. منتها دانشجوهای خیلی کمی چنین کارهایی میکنند. هدف من از نوشتن این راهنما دقیقاً همینه که آدمای بیشتری این کارو بکنن.
راستش بهترین خاطرههای دانشجویی من، از همین کارسوقهایی بوده که با دوستام برای بچههای راهنمایی و دبیرستان برگزار کردیم. توی کتاب هم به گزارش بعضیهاشون لینک دادم.
یه بخشی تو راهنمای برگزاری #کارسوق گذاشته بودم به نام «هزینهها و دستمزدها». ولی واقعاً ایدهای ندارم چی براش بنویسم. تو چندتا کارسوقی که در زندگی برگزار کردم، هیچ وقت از اولش دربارهٔ پول با برگزارکنندها حرفی نزدیم. بعضی وقتها خودشون آخرش بهمون یه حقالزحمهای دادن و بعضی وقتها هم نه. من ولی نقشی نداشتم! حالا چی بنویسم به نظرتون؟ چه توصیهای معقوله؟
دو تا بخش دیگه از کتاب راهنمای برگزاری کارسوق رو هم نوشتم 🙂. دیگه چیز زیادی نمونده که بتونم بگم راهنماش تقریباً همهٔ مسائل اصلی برگزاری یک کارسوق دانشآموزی رو پوشش میده. خیلی امیدوارم که این راهنما باعث بشه آدمهای بیشتری #کارسوق برگزار کنند.
تقریباً ده سال پیش شروع کرده بودم به #نوشتن یه راهنما برای برگزاری #کارسوق برای دانشآموزان دبیرستانی. گذاشته بودمش روی «ویکیکتاب» (همونی که مثل ویکیپدیاست ولی برای کتابهای آزاده). هیچ وقت کامل نشد، ولی همون موقع تقریباً نصفش رو نوشتم.
تا این که امروز صبح (بعد از ده سال!) تو قطار نشسته بودم به سمت کار و ناگهان بهم الهام شد که دوباره بازش کنم و ادامهاش بدم! امیدوارم این بار نوبت نصف دیگهاش باشه 😀
#wikibooks