کجاست صوفیِ دَجّالِ فِعلِ مُلِحدشکل
بگو بسوز، که مهدیِّ دین پناه رسید
مرید پیر مغانم ز من مرنج ای شیخ
چرا که وعده تو کردی و او بجا آورْد
#یاایهاالعزیز
تا دلی هست بیا رفتم از دست بیا
بغض تو راه نفس های مرا بست بیا
به هوای دل بیچاره که تنگ است بیا
#یاایهاالعزیز
تا دلی هست بیا رفتم از دست بیا
بغض تو راه نفس های مرا بست بیا
به هوای دل بیچاره که تنگ است بیا
#یاایهاالعزیز
عزیزترین سوغاتیه غبارپیراهن تو
عمر دوبارهٔ منه دیدن و بوییدن تو
امان از درد سخت نا امیدی
چه سازم، هر چه من کردم تو دیدی
تو دانی آنچه را مردم ندونن
گمونم دیگه از ما دل بریدی
#یاایهاالعزیز
صورت نبندد ای صنم، بی زلف تو آرام دل
دل فتنه شد بر زلف تو، ای فتنهٔ ایام دل
ای جان من مولای تو، دل غرقهٔ دریای تو
دیری است تا سودای تو، بگرفت هفت اندام دل
تا جان به عشقت بنده شد، زین بندگی تابنده شد
تا دل ز نامت زنده شد، پر شد دو عالم نام دل
#یاایهاالعزیز
اگر چه دوست به چیزی نمیخرد ما را
به عالمی نفروشیم مویی از سر دوست
#یاایهاالعزیز
فقیر و خسته به درگاهت آمدم رحمی
که جز ولای توام نیست هیچ دست آویز
#یاایهاالعزیز
گداخت جان، که شود کار دل تمام و، نشد.
گفته بودی که بیایم، چو به جان آیی تو
من به جان آمدم اینک، تو چرا می نایی؟
آتش عشقت به خاکستر بدل کرد آخرم
گر نداری باور از دنیای ویرانم بپرس…
بگو که از غم عشقت چگونه جان برهانم
چگونه این همه غم را به هر طرف بکشانم
نه پای رفتن از اینجا نه طاقتی که بمانم
چگونه دست دلم را به دست تو برسانم…