یکی از دخترای گروه تئاتر و دوست مثلا صمیمی #یار قدیمی دیدم تو کافه حقیقتا پشمام ریخت
یاد موقع هایی افتادم که منو تو خونه تنها میذاشت تا بره این جنده خانوم ببینه :)
جالبه که دختره هموم حرفایی که به ما میزد هنوزم برای بقیه میزنه
از بعد #یار هرچی قبلش و بعدش بود و هست دیگه مزهای نداره فقط تکراره و تکرار
اگه نممینویسم دلیل نمیشه حالم خوبه تو واقعیت
نه برعکس زندگی به وحشتناک ترین حالت ممکنه میگذره ولی کنار #یار
قبلا اینجا راجع به #یار مینوشتم حالا که رفته برای همیشه و شده فقط یک آدم ساده مثل بقیه حق اینو دارم اینجا راجع به کسی دیگه بنویسم ولی به گریان بودنم بابت عشق اصلیم زار بزنم
یارو اخه خیلی صاحب کار لاشی بود یکم نگران صمیمیت بیش از حدش با خانومای زیردستش شدم!
از طرفی #یار همیشه رفته ...
همین الان #یار گفتکه یکی از دوستانش تو فصای استدیو آتیش گرفته مُرد :(
اصلا حالمون گرفته شد.
نمیدونم چرا هرچی که #یار پیشنهاد میده رو نمیبینم میشینم فیلمهای ماهواره تماشا میکنم :/
ی سالادی درست کردم که #یار هم دلش خواست ای کاش زودتر برم خونمون براش آشپزی کنم T_T
امروز رفتم زیردوش یهو دلم خواست راجع به کنکور هنر تو رشته تئاتر فکر کنم و شاید سال بعد قطعی کنکور شرکت کنم تا همش اسم لیسانس مهندسیمو نیارم
#یار خیلی موافق بود فقط اگه بتونم واقعا روش تمرکز کنم حتما بهش میرسم.
البته شاید بجای تئاتر سینما-کارگردانی بخونم
تا ۸صبح بیدار با #یار کلی حرفای خوب زدیم و خوابیدیم تا اینجوری پسر و مادری برینن تو خواب عزیزم با جر و بحث سر مدیرساختمونی!
#یار فردا میاد تهران و متاسفانه باید بگم نمیتونم ببینمش عععععررررررررررر :'''((((